loading...
دانلود آهنگ جدید - دانلود فیلم جدید - دانلود رایگان
آخرین ارسال های انجمن
مدیر سایت بازدید : 381 شنبه 18 آبان 1392 نظرات (0)

اگر احساس می کنید استعداد خوانندگی دارید!

شاید دوست دارید خواننده شوید اما نمی‌دانید از چه راهی باید شروع کنید یا نمی‌دانید که آیا اصلا فاکتورهای خواننده خوب شدن را دارید یا نه؟ شاید هم صدای‌تان خوب است و هرجا که می‌خوانید همه به به و چهچه می‌کنند اما خودتان از نوع خواندن‌تان راضی نیستید. در این شماره برای پیدا کردن جواب این سوال‌ها به سراغ مانی رهنما، خواننده خوش صدایی رفتیم که در بین همکارانش به مهندس‌صدا شهرت دارد. مانی رهنما در کنار خواندن و آهنگسازی، یکی از معلم‌های خوب خواندن هم هست.

مربی آواز می‌خواهید یا معلم آواز؟

متاسفانه ما در زمینه علم و دانش موسیقی خیلی کمبود داریم؛ مدت‌هاست در کشورمان به موسیقی و خوانندگی به‌عنوان یک دانش نگاه نمی‌شود و کسانی که علاقه دارند خواننده شوند نمی‌دانند از چه راهی باید درست و اصولی کارشان را شروع کنند. حتی خیلی‌ها فرق مربی آواز و معلم آواز را نمی‌دانند.

برای یاد گرفتن تئوری موسیقی و آشنایی با نت‌ها باید پیش یک مربی آواز رفت. مربی آواز علم خواندن و نوشتن نت (سولفژ) را به هنرجو آموزش می‌دهد تا او را برای گام‌های بعدی آماده کند اما معلم آواز کسی است که هنرجو را با اندام‌های آوازی آشنا می‌کند و پرورش می‌دهد. او طریقه استفاده از تک‌تک اندام‌های آواز را به فرد یاد می‌دهد و با او تمرین می‌کند تا درنهایت منجر به استخراج صوت سالم شود. معلم آواز صداسازی کرده و خواننده را باصدایش و استعدادهایش آشنا می‌کند، البته چون هنرجوها معمولا دوره سولفژ و بسیاری دیگر از دوره‌های لازم را نگذرانده‌اند من مجبورم در کلاس‌هایم در کنار آموزش خواندن کارهای مربی آواز را هم انجام دهم.

اولین گام را درست بردارید

اگر کسی می‌خواهد خواننده شود، اول باید به‌دنبال یک معلم آواز مناسب و باتجربه بگردد. این نخستین قدم در این راه است به همین علت درست برداشتن آن بسیار اهمیت دارد. درتمام دنیا و در دنیای موسیقی همیشه می‌گویند، معلم آواز خوب کسی است که خودش خواننده باشد و بعد هم با توجه به تجربه و تعداد برخوردهایش با آدم‌ها و صداهای مختلف مفاهیم را به‌خوبی انتقال دهد. هستند خوانندگان خوبی که در انتقال مفاهیم به هنرجو ضعیف هستند و باعث به‌وجود آمدن اختلالاتی در روند آموزش می‌‌شوند. فردی که نیاز به داشتن یک استاد خوب دارد باید در این کلاس‌ها شرکت کند، به این موضوع پی ببرد و خودش را محک بزند. معلم آواز فاکتورهایی دارد که داشتن هرکدام از این فاکتورها به نمره او اضافه می‌کند مثلا صدای خوب، تجربه، علم موسیقی و شناخت انواع سبک‌ها چند نمونه از این فاکتورها هستند.

تحمل داشته باشید

برای خواننده شدن، هنرجو باید تحمل و تاب گذراندن دروس و کلاس‌ها را داشته باشد. یعنی بتواند درطول دوره با جدیت تمرین‌هایش را انجام دهد و تمام فکرش را معطوف به کارش کند. افراد زیادی هستند که در کلاس‌های آواز ثبت‌نام می‌کنند و هیچ‌چیز را جدی نمی‌گیرند چون به موسیقی و خوانندگی به‌عنوان یک سرگرمی نگاه می‌کنند. این دوره واقعا سخت است و طول آن به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ گاهی ۶ ماه تا یک‌سال طول می‌کشد که حنجره یک فرد جا باز کند و برای خواندن آماده شود. آوازخواندن یک کار فیزیکی است و یکسری اندام‌های درونی مثل دیافراگم، ماهیچه نرم کام، ماهیچه صورت و… باید برای این منظور پرورش پیدا کنند و با هم هماهنگ شوند.

حنجره باید بالغ شود

بهترین زمان برای شروع تمرین‌های خوانندگی بعد از سن بلوغ است، یعنی زمانی که فرد به بلوغ کامل رسیده و تمام تغییرات در حنجره او انجام شده و نشست خودش را کرده است. در این سن با تمرین می‌توان حنجره و باقی عضلات مربوطه را تربیت کرد طوری‌که به‌صورت ثابت باقی بماند. اگر در طول‌ گذار اندام حرکتی این تمرین‌ها شروع شود مسلما با تغییرات عضلات همه‌چیز عوض می‌شود.

ساز را بشناسید

خوانندگی فقط آواز نیست، اگر یک نفر صدایش عالی باشد اما شعر را نشناسد و موسیقی را بلد نباشد در انتخاب‌هایش شکست می‌خورد. خواننده باید یک پکیج از فاکتورهای مختلف باشد؛ فاکتورهایی مثل بازیگری، علم موسیقی، صدای خوب، شناخت ادبیات و… همه اینها باید در کنار هم قرار بگیرند تا آن فرد موفق شود. الان زمانی نیست که خواننده بایستد و یکی برایش ساز بزند، او باید حداقل یک ساز را بشناسد و خودش آن را بنوازد.

آن‌هایی که کلاس نرفته‌ا‌‌ند

با شرکت کردن و گذراندن این دوره‌ها و تمرینات هر کسی خواننده نمی‌شود. صدا تشکیل شده است از فیزیک بدن، نظم و انضباط قرار گرفتن تارهای صوتی در کنار هم، طول تارهای صوتی، طول گردن، شکل صورت، سینوس‌ها و فرم بینی؛ همه این‌ها اگر خوب باشند تازه امتیاز آن فرد از ۱۰۰ امتیاز به ۵۰ می‌رسد. بعد از آن با تمرین و گذراندن دوره‌های آموزشی این امتیاز بالا می‌رود و آن فرد خواننده می‌شود. البته مشکلات فیزیکی را نمی‌توان در کلاس‌ها و با تمرین‌ حل کرد اما می‌شود با تمرین‌های خوب و طولانی صدا را استخراج و تاثیر آن مشکل را کم کرد. بسیاری از خواننده‌های خوب اصلا به‌صورت حرفه‌ای دوره‌ای ندیده‌اند اما خواننده‌های خوبی شده‌اند. سارا برتمن، معلم آواز سلن‌دیون می‌گوید: «خیلی از هنرجوها می‌آیند و به‌طور خدادادی درست می‌خوانند و آنجا کار من فقط این است که بگویم چرا درست می‌خوانند؟»ما هم در ایران کسانی را داریم که درست و صحیح می‌خوانند و شاید هیچ کلاسی نرفته باشند اما به‌صورت شنیداری، درک درستی از خواندن داشته و با خواندن در طول زمان جای صدای خودشان را پیدا کرده‌اند.

خواننده تحویل نمی‌دهیم

آموزشگاه‌های زیادی داریم که مدت‌هاست هنرجو می‌پذیرند ولی تا به حال حتی یک خواننده هم به دنیای موسیقی معرفی نکرده‌اند. این اتفاقات به خاطر درک ناصحیح آواز است چون کم هستند کسانی که خواننده باشند و اطلاعات خوب و در کنارش قدرت انتقال خوبی هم داشته باشند و در ضمن برای این‌کار وقت بگذارند. کسی که می‌خواهد یک خواننده خوب شود بهتر است به‌صورت خصوصی با یک معلم آواز دوره‌اش را بگذراند و آن معلم روی صدای او کار کند. در دنیای صحیح موسیقی این اتفاق می‌افتد ولی متاسفانه در ایران به‌دلیل هزینه‌های زیاد این کلاس‌ها هر کسی نمی‌تواند از این شکل آموزش بهره بگیرد

 

متخصصان تقلید

در موسیقی الان ما، کارهای ناقص‌الخلقه جواب می‌دهند! هر چه خواننده کمتر از روی اصول بخواند، کپی درجه ۳ یک خواننده دیگر باشد و… کار او بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و این خیلی عجیب است.مردم از این وضع موسیقی ناراحت هستند و این آهنگ‌ها را فقط یک مدت کوتاه گوش می‌دهند و بعد به فراموشی سپرده می‌شود حتی گاهی بعد از مدتی عارشان می‌آید به آن آهنگ‌ها گوش بدهند. این اتفاق خیلی بدی است که می‌تواند برای یک خواننده و آهنگ‌ بیفتد. موسیقی ما حالا چهره موجهی در دنیا ندارد درحالی‌که ما تمدنی غنی از موسیقی داریم ولی چون یکسری متخصص تقلید داریم که آهنگ‌های کشورهای دیگر را کپی می‌کنند و با یک شعر سخیف تحویل جامعه می‌دهند ارزش موسیقی ما روزبه‌روز پایین‌تر می‌آید.

برترین ها

باز نشرجامع ترین پورتال ایرانیان berooztarinha.com

مدیر سایت بازدید : 265 شنبه 18 آبان 1392 نظرات (0)

نیوشا ضیغمی در چند قدمی تهیه کنندگی

سایت روزنامه ایران نوشت:
نیوشا ضیغمی که تاکنون در تولید دو فیلم «پرتقال خونی» و «چهارسو» به عنوان سرمایه گذار حضور داشته کافی است سرمایه گذاری یک فیلم دیگر را هم برعهده گیرد تا مجوز تهیه کنندگی اش صادر شود!
به گزارش شبکه ایران نیوشا ضیغمی که اغلب او را در آثار تجاری سینمای بدنه دیده ایم یکی دو سالی است که میکوشد به اندازه بازیگری در عرصه پشت صحنه سینما و از جمله تهیه کنندگی هم فعالیتهایی داشته باشد.
وی که سال قبل به همراه همسرش آرش پولادخان به عنوان سرمایه گذار در تولید فیلم سینمایی «پرتقال خونی» که این روزها روی پرده است، فعالیت داشت امسال دو فیلم سینمایی «گشت ارشاد» و «چهارسو» را به عنوان بازیگر در جشنواره خواهد داشت.
«گشت ارشاد» که باز هم یک کمدی است در مایه های آثار قبلی سعید سهیلی اما «چهارسو» که ضیغمی باز هم به عنوان سرمایه گذار در تولید آن نقش داشته با فیلمنامه ای از حمید سلیمی روزنامه نگار خوش ذوق سینمایی، از جمله پروژه هایی است که امید زیادی به موفقیت آن در جشنواره فجر میرود.
«چهارسو» توسط فرهاد نجفی کارگردانی شده و ضیغمی هم نجفی را کارگردانی جوان و مستعد دانسته که خیلی خوب ابزار کار در سینما را میشناسد.
«چهارسو» دومین فیلمی است که سرمایه آن توسط دفتر تولید فیلم نیوشا ضیغمی-آرش پولادخان تامین میشود و این زوج سینمایی کافی است در تولید یک فیلم دیگر سرمایه گذاری کنند تا مجوز تهیه کنندگی آنها صادر شود.
ضیغمی هنوز برای دفتر تولید فیلم خود نامی را انتخاب نکرده اما بعد از تولید فیلم بعدی و دریافت مجوز تهیه کنندگی حتما یک عنوان سینمایی هم برای شرکت سینمایی خود برمی‌گزیند.

باز نشرجامع ترین پورتال ایرانیان berooztarinha.com

مدیر سایت بازدید : 263 شنبه 18 آبان 1392 نظرات (0)

شرح یک داستان عجیب درباره ماه چهره سینمای ایران

ماه چهره خلیلی با بازی متفاوتش در سریال مختارنامه نقش «جاریه» خواهر مختار را به یکی از نقش های به یادماندنی سریال های مذهبی بدل کرد. اگرچه که او در فیلم ها و سریال های دیگری نیز بازی کرده، اما بازی ای که داوود میرباقری در این سریال از او گرفته آن قدر متفاوت بود که بر کل سابقه ذهنی مخاطبان از این بازیگر سایه افکند.

با این حساب باید او را زنی مقتدر، خوش قلب و متکی به خود دانست که در زندگی شخصی نیز همین گونه است. خیلی که سال ها در انگلستان زندگی کرده چند وقت پیش در سفری به این کشور درگیر یکی از معضلات اجتماعی این کشور، یعنی فرزند آزاری شده و با حس انسان دوستی که دارد تمام سعی اش را به کار برده تا نگذارد، پدری فرزندش را کتک بزند. شرح این ماجرا در گفتگوی کوتاهی که با این بازیگر داشتیم جویا شدیم.

شرح یک داستان عجیب درباره ماه چهره سینمای ایران

*از زمانی که به ایران آمدی شروع کنیم، وقتی برگشتی چه احساسی داشتی؟

وقتی بعد از بیست دو دو سال به ایران بازگشتم، حس وطن دوستی عجیبی در من به وجود آمد. چون در زمان کودکی از ایران خارج شده بودم. ذهنیت زیادی از ایران نداشتم ولی همیشه دوست داشتم جایی کار و زندگی کنم که مردمانش با زبان خودم صحبت می کنند و اقوامم در کنارم باشند. البته به کمک پدر و مادر عزیزم تا آنجایی که در توان داشتیم سعی کردیم از ارزش های ملی و مذهبی خودمان در آنجا دفاع و آنها را حفظ کنیم. با این که سال ها از ایران دور بودم اما زبان فارسی را به راحتی و بدون لهجه صحبت می کردم. سعی ام این بود که تا می توانم اصول دینی خودم را رعایت کنم و همچنین سعی کردم از فرهنگ اصیل ایرانی فاصله نگیرم.

اما وقتی به ایران آمدم همه این مسائل برایم رنگ و بوی دیگری گرفت. این که تو فارسی حرف می زنی و همه مردم هم زبان تو هستند و با تو به زبان خودت صحبت می کنند برایم جذاب بود. مثلا وقتی ماه رمضان است همه روزه می گیرند و تو در کنار همه این فریضه دینی را ادا می کنی. این ها خیلی لذت بخش است اما شاید شما متوجه نشوید. باید از این دیار فاصله بگیرید تا ببینید که چه نعمتی را از دست می دهید. صفای مردم ایران را هم به همه این ها اضافه کنید، این مقوله را در هیچ جای دیگر دنیا نمی شود پیدا کرد.

*گفتی به کمک پدر و مادرت سعی در حفظ ارزش ها داشتی، اگر بیشتر توضیح ندهی به نظر شعاری می رسد.

وقتی به انگلستان آمدیم همیشه در گوش من زمزمه می شد که تو باید همان دختر اصیل ایرانی و مسلمان باقی بمانی و نباید فکر کنی که از کشورت خارج شدی پس باید از فرهنگ و دینت هم فاصله بگیری! زمانی معلم شاهنامه فردوسی داشتم که به من شاهنامه یاد می داد. یا مثلا الان معلم نستعلیق دارم و دارم روی خطم کار می کنم. اینکه بعد از بیست و پنج سال زندگی در غرب توانسته ام ارزش هایم را تا حدی حفظ کنم اول به خانواده ام برمی گردد و بعد به جامعه. چون جامعه هیچ فشاری برای پذیرش یا عدم پذیرش این ارزش ها بر من وارد نکرد و خودم انتخاب کردم که این ارزش ها را در خودم تقویت کنم. البته فکر می کنم این موضوعات شخصی است و اگر شما سوال نمی کردید هیچ وقت درمورد این مسائل صحبت نمی کرد.

شرح یک داستان عجیب درباره ماه چهره سینمای ایران

*همه اعضای خانواده ات در خارج از کشور زندگی می کنند؟

بله. همه خانواده ام در خارج از کشور هستند و تنها سختی که در ایران دارم. دور بودن از کانون خانواده ام است.

*حتما هرچند وقت یک بار برای دیدار خانواده ات به انگلیس می روی درست است؟

بله. همینطور است. هر وقت فرصت کنم و سر کار نباشم به آنجا می روم تا با خانواده ام دیداری تازه کنم و از دلتنگی ام کمی کاسته شود.

*شنیده ام دفعه آخری که به آنجا رفتی اتفاق عجیبی برایت افتاده است، از این موضوع برایمان بگو.

بله، اگر یادتان باشد چند ماه پیش در لندن آشوب های خیابانی به راه افتاده بود و مردم در اعتراض به دولت به خیابان ها ریخته بودند و راهپیمایی های گسترده ای در آنجا برگزار می شد. آخرین دفعه ای که من برای دیدار خانواده ام سفر کردم همان روزها بود. بعد از پایان راهپیمایی ها، یک روز همراه خانواده ام برای خرید به یکی از مراکز خرید لندن مراجعه کرده بودیم. سرگرم خرید بودیم که یکباره صدای گریه و التماس یک بچه نظرم را به خودش جلب کرد.

وقتی برگشتم دیدم مردی درحال کتک زدن فرزندش است. آن کودک هم با گریه التماس می کرد که او را تنبیه نکند. یکی از چیزهایی که من را خیلی ناراحت می کند گریه بچه هاست. جلو رفتم و با صحبت کردن خواستم که به این وضع خاتمه دهم اما پدر این بچه بدون توجه به من و حرف هایم، حتی او را محکم تر کتک می زد. همین موضوع بیشتر عصبانیم کرد. در نهایت آنقدر ناراحت و عصبانی شد که بی اختیار به او (مردی که فرزندش را می زد) یک سیلی زدم تا این وضعیت را خاتمه دهد.

*واقعا.. چرا این کار را کردی؟

البته این را بگویم که این کار من اصلا درست نبود ولی او واقعا به طور وحشیانه ای در حال تنبیه پسربچه بود و از این بابت خیلی ناراحت بودم. از طرفی این مرد اصلا به صحبت های من توجه نمی کرد و بیشتر عصبی شدم.

*شما به او سیلی زدید، بعد چه شد؟

حراست مرکز خرید وارد عمل شد و هر دوی ما را به اتاق حراست منتقل کرد. بعد پلیس آمد و درمورد ماجرا پرس و جو کرد و درنهایت آن مرد از من شکایت کرد و پرونده ما وارد مسائل قضایی شد.

*او انگلیسی بود؟

نه. همراه خانواده اش برای تفریح از آمریکا به آنجا آمده بود. جالب است بدانید که برای رسیدگی به این پرونده یک وکیل گرفت و خودش به آمریکا برگشت.

*با این وضعیت، ممنوع الخروج نشدی؟

چرا، ممنوع الخروج بودم اما با گذاشتن وثیقه به ایران آمدم تا زمان دادگاه مشخص شود و ببینم چه حکمی صادر خواهد شد. فکر می کنم جریمه نقدی در انتظارم است.

شرح یک داستان عجیب درباره ماه چهره سینمای ایران

*زمان دادگاه معلوم نیست؟

فعلا که نه. اما فکر می کنم تا پایان سال دادگاه برگزار خواهد شد و من هم برای حضور در دادگاه به انگلستان خواهم رفت.

*انگار خیلی نسبت به کودکان حساس هستی، چند سال پیش هم شنیدم می خواستی سرپرستی یک کودک را برعهده بگیری، در این مورد برایمان بگو.

بله، خیلی دوست داشتم این کار را انجام دهم. قبول کردن سرپرستی کودکان بی سرپرست و بی بضاعت یکی از آرزوهای دیرینه من است که متاسفانه تا امروز موفق به این کار نشده ام. قبول کردن سرپرستی یک کودک در خارج از کشور برایم خیلی راحت تر است اما من دوست دارم بچه ای که می گیرم ایرانی باشد. وقتی در ایران پیگیر موضوع شدم متوجه شدم این کار به سختی امکان پذیر است. مخصوصا برای یک زن این شرایط سخت تر هم می شود. وقتی پیگیر شدم شرایط سختی تعیین کردند. ازجمله اینکه گفتند باید یک زمین به نام بچه کنم، من رفتم و حتی زمین هم خریدم اما بازهم این اتفاق نیفتاد.

*چرا؟

چون باید اسم پدر در شناسنامه آن بچه ثبت شود چون وقتی اسم شما را می پرسند بلافاصله نام پدرتان را هم می خواهند. وقتی من می توانم احتیاجات یک بچه را تامین کنم چرا این قانون مانع من می شود؟ به هر حال من مجرد هستم و نمی توانم این کار ار انجام دهم. اما هنوز هم پیگیر هستم. می توانم الان شرایط خوب و ایده آلی برای کسی که به فرزندی قبول می کنم مهیا کنم. اما اصرار بر این است که حتما پدر و مادر باید سرپرستی یک بچه را قبول کنند، به نظر من مادر داشتن به هر حال بهتر از بی سرپرست بودن است.

*و همین علاقه ات به کودکان باعث حضور در «سلام بر فرشتگان» بود؟

قطعا. من فکر نمی کردم با روند فعالیتم در سینما که بیشتر در حوزه تاریخ بود. فیلمی در ژانر کودک به من پیشنهاد شود. شاید این خواست خدا بود که در این فیلم بازی کنم. بازی در این فیلم تجربه بسیار خوبی برایم بود و دوست دارم دوباره این ژانر را تجربه کنم. حضور در ژانر کودک و کار با بچه ها و برای بچه ها من را بیشتر مصمم کرد تا پیگیری ام را برای کفالت یک کودک بیشتر کنم.

*کمی درمورد مادربزرگت برایمان بگو.

ورودم به سینما را مدیون مادربزرگم هستم. ایشان برای من یک الگوی به تمام معنا بود. در این چند سالی که در ایران بودم بهترین همدمم بود به طوری که جای خالی مادرم را برایم پر می کرد. زندگی در کنار ایشان و ارتباط نزدیکی که باهم داشتیم یکی از افتخارات بزرگ زندیگ من است. هر لحظه ای که در کنار او بودم برایم یک خاطره است. پروین سلیمانی عاشق هنر و عاشق بازیگری بود و من هم تا جایی که توانستم سعی کردم از ایشان درس بگیرم و از تجربیات شان استفاده کنم. امیدوارم بتوانم با بازی های خوبم یاد این هنرمند بزرگ را زنده نگه دارم. اگر چه که هنرمندی مثل ایشان هیچ وقت نمی میرد و همیشه زنده است. هم برای من و هم برای تمام اهالی فرهنگ و هنر این سرزمین.

شرح یک داستان عجیب درباره ماه چهره سینمای ایران

*گویا در حال ساخت مستند زندگی او هم هستی…

بله. چند سال پیش مادربزرگ مرحومم با من تماس گرفت و به من گفت که یک صندوقچه برایت فرستاده ام. خانه باش و تحویلش بگیر. این عیدی امسال تو است. وقتی صندوقچه را دیدم خیلی غافلگیر شدم چون بسیار بزرگ بود و با وانت فرستاده شده بود. صندوقچه را باز کردم و دیدم یک گنج به معنای واقعی در آن گنجانده شده است.

*چه گنجی؟

پر از فیلم نامه، نمایش نامه، کتاب، خاطرات و عکس ها و جایزه های متعلق به مادربزرگ بود. یک هفته تمام از منزل خارج نشدم و فقط داشتم چیزهای داخل صندوق را وارسی می کردم. خب، موضوع واقعا عجیب و منحصر به فرد بود، یک عیدی کاملا ویژه از مادربزرگم. تصمیم گرفتم از او که در تمام این سال ها برای فرهنگ و هنر سرزمینش تلاش کرده، مستندی بسازم. کار ساده ای بود و ساخت این فیلم، سه سال طول کشید. هنوز هم تدوین فیلم تمام نشده. اسم این مستند «ستاره من پروین» است که در تلاشم آن را برای جشن آینده خانه سینما تحویل دبیرخانه بدهم. امیدوارم اینجور قدردانی هرچند اندک از زحمات مادربزرگ مرحوم و عزیزم انجام داده باشم.

باز نشرجامع ترین پورتال ایرانیان berooztarinha.com

مدیر سایت بازدید : 235 شنبه 18 آبان 1392 نظرات (0)

به امید دیدار + عکس

قصه فیلم «به امید دیدار» زن وکیل جوانی (لیلا زارع) است که باردار است و به خاطر شرایط بد زندگی، قصد خروج از ایران را دارد. او اجازه وکالت ندارد و شوهرش نیز که روزنامه‌نگار است، تحت تعقیب ماموران امنیتی است.

به امید دیدار + عکس

به امید دیدار + عکس

به امید دیدار + عکس

به امید دیدار + عکس

به امید دیدار + عکس

باز نشرجامع ترین پورتال ایرانیان berooztarinha.com

مدیر سایت بازدید : 297 شنبه 18 آبان 1392 نظرات (0)

شمایلی که بهداد روی پرده سینما و در زندگی شخصی اش به ما نشان می دهد با باقی ستاره های مشابه سینمایمان چه تفاوتی می کند؟

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

شاید عصاره و خلاصه این تمایزها یک جمله باشد: «بهداد (برخلاف خیلی از آن ستاره ها) کامل نیست.» آدمی است پر از عیب و ایراد و ضعف و اشکال. درواقع در قیاس با آن ستاره ها. او «کلکسیونی از نداشتن ها»ست. برای این حرف، سعی کردیم مفید و مختصر مقایسه ای بین او و دیگر ستاره های سال های دور و نزدیکمان داشته باشیم. این قیاس براساس تصویر تثبیت شده و مالوف هرکدام از این هنرپیشه ها در ذهن و خاطره ماست؛ طبعا مثال های نقض هم کم پیدا نمی شوند.

مثل محمدرضا گلزار خوش تیپ نیست

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

وقتی گلزار در هیات نقش اول «بوتیک» دوازدهمین تجربه سینمایی اش را از سر می گذراند، یک نفر که چندسالی هم از او بزرگ تر بود. در یک نقش کوچک هم بازی اش شد و پا روی اولین پله شهرت گذاشت. همان موقع بیل بوردهای کت و شلوارپوش گلزار در بزرگراه های تهران خودنمایی می کرد. اصلا شاید همین ها باعث شد در بوتیک یک بار برای همیشه، موقع عوض کردن لباس بالاتنه اش را ببینیم.

گلزار از همان وقت تا حالا نماد خوش تیپی و خوش هیکلی است. تصویر سینمایی اش هم شده آدم خوش چهره پول دار موفق همه چیز تمام. بهداد گرچه از نظر چهره و فیزیک جذاب است. اما سخت بتوان با معیارهای دقیق و واقعی زیبایی شناسی، خوش سیما و خوش اندام حسابش کرد. او بیرون از پرده هم هیچ وقت پیرو مدهای لباس و پوشش های طبق الگو نبوده. در جشن خانه سینما یا فرش قرمز سعادت آباد، صرفا برای غافلگیرکردن در انظار ظاهر می شود. همفری بوگارت درباره مارلون براندو گفته: «وقتی ما با کت شلوار و کلاه شاپو سعی در جلب توجه داشتیم. او با زیرپوش عرقی اش دلربایی می کرد.» بهداد انگار اینجا هم بی شباهت به استادش نیست.

مثل محمدرضا فروتن عاقل نیست

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

به جای عاقل البته بهتر بود از «مجنون نما» استفاده می کردیم. تصور این که محمدرضا فروتن که امروز نیک پارچه آقا»ست، یک روزیگاری به خاطر نقش های دیوانه، مجنون / عصبی اش متهم می شد که جز این شخصیت نقش دیگری را نمی تواند بازی کند. غیرممکن است (از همان تک قسمت «سرنخ» بگیر تا «فریاد» و «قرمز» و «دوزن»، حتی «شب یلدا» و «متولد ماه مهر» هم رگه هایی از این جنون و عصبیت را با خود داشتند) اما فشارها بالاخره نتیجه داد و فروتن قالب آدم های متشخصی مثل استاد «کنعان» را هم تجربه کرد و از عاشق پیشگی در «باغ های کندلوس» یا شیطنت در «نوک برج» هم غفلت نورزید.

بهداد ولی از اینکه دیوانه اش بخوانند نه که ابایی نداشت که حال هم می کرد. این شو اجراکردن وسط مصاحبه ها و جفت چارکش انداختن ها و تعریف از خود کردن ها و… همه را از این منظر راحت می شود تفسیر کرد. او شا ید به مثابه کودکی است که از اینکه به خاطر رفتار غریب یا اشتاهش مورد توجه قرار می گیرد، خجالت نمی کشد؛ دوست دارد در آن وضعیت بماند تا بیشتر نگاهش کنند.

مثل پارسا پیروزفر متفاوت نیست

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

وقتی اسم پارسا را می شنوید، اولین تصویری که به ذهنتان می آید چیست؟ شوهر معتاد، عصبی و عاشق «مهمان مامان»؟ دکتر بیژن مهربان و وظیفه شناس «در چشم باد»؟ آهنگساز هپروتی و مشنگ «اسب حیوان نجیبی است»؟ رفیق عاقل و سرد و گرم چشیده «این جا بدون من»؟ کدام؟ پارسا گرچه خیلی راحت می توانست بعد از «در پناه تو» در شمایل دون ژوآن خوش تیپ حاضرجواب ماندگار شود، اما لذت «تجربه کردن با تنوع» را به وسوسه «ماندگارشدن با تکرار» ترجیح داد.

چنین بازیگرهایی (مثل پیتر سلرز، یا نمونه وطنه اش سعید پورصمیمی) هرقدر هم توانا و بااستعداد باشند، قابلیت شمایل شدن را ندارند. انتخاب بهداد اما این بود.و او مثل مرشد و مرادش مارلون براندو تا جایی که راه داشت و می شد. همان شخصیتی را که دلش می خواست بازی کرد. حتی وقت هایی که نقش این همه برون ریزی و اکت و هیجان را نمی طلبید و قرار بود آرام تر و درون گراتر باشد، باز یک جاهایی با شیطنت کار خودش را می کرد. «زندگی با چشمان بسته» یا حتی همین پلیس سریال آخرش، نمونه هایی از این شیطنت اند.

مثل شهاب حسینی مثبت نیست

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

«ای وا… ای وای…». این دو صوت حسرت ساده که به موثرترنی شکلش یکی، دوباری از دهان احمد ندرباره الی» شنیده می شود. شاید موجزترین و در عین حال دقیق ترین تصویر شهاب حسینی در سینمای ما باشد. سخت است بتوان او را در نقشی پلید و خبیث با ضعف هایی پنهان و آشکار تصور کرد. حتی در «سوپراستار» هم باوجود آن همه گناه، دست آخر باید متنبه شود. بهداد اما نه همیشه اما خیلی وقت ها بدمن سمپاتی انگیز و دوست داشتنی قصه است.

«محسن» سعادت آباد به زنش خیانت می کند. «مهرداد» بوتیک ساقی مواد می شود، «فرهاد» هفت دقیقه تا پاییز آدم نفله ای است که زنش ترکش کرده. «هدایت» مجنون لیلی ولگرد بی چاره ای است که برای صنار پول، روی جانش قمار می کند و توی «دایره زنگی»، «این جوری» ملت را اغفال می کند. غیر از یکی دو استثنا، او هیچ وقت قطب خیر ماجرا نبوده.

وقتی هم مثل «جرم» قرار است نقش مثبت تری بازی کند، باز همه چیز طوری جلو می رود که بددهنی و شری و لات بازی اش بیشتر توی ذهن بیننده می ماند. شخصیت های بهداد را هیچ وقت نمی توان در رسانه ملی به عنوان الگوی نسل جوان تبلیغ کرد. حتی طغیان و عصیانش هم به نتیجه مثبتی منتهی نمی شود به یک عملیات انتحاری کله شقانه بیشتر شده است.

مثل بهرام رادان قهرمان نیست

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

رادان را از همان اول که با «شور عشق» روی پرده رفت. جز در دو سه فیلم معدود (مثل «حکم» و «سرازهای جمعه» و «تقاطع») چقدر در غیر نقش اول به یاد می آورید؟ او همیشه قهرمان قصه است. از «آواز قو» و «شمعی در باد» و «بی پولی» تا «گاوخونی» و «تردید» و «سنتوری». هم ذات پنداری کردن با قهرمان و جدی گرفتن بازیگری که نقش محوری داشته، خیلی کار سختی نیست. اما بهداد غیر از فیلم اولش (آخر بازی) هیچ وقت نقش اول نبوده است. (نمی خواهید که «هرشب تنهایی» را نقش اول حساب کنیم؟) در عوض بیشتر نقش آدم حاشیه ای را داشته که برای به چشم آمدن به هر آب و آتشی می زند. (کاری که در زندگی شخصی اش هم کم نکرده.)

شاهرخ فروتنیان را در «کافه ستاره» کشته یا توی «محاکمه در خیابان» شب جشن ازدواج رفیق فابریکش، پرده از خیانت عروس خانم برداشته. ما هم که پای فیلم هایش می نشینیم هیچ کدام قهرمان نیستیم و تمام زورمان برای دیده شدن هم معمولا به جایی نمی رسد. آیا بهداد آینه ماست؟

مثل ابوالفضل پورعرب عاشق پیشه نیست

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

داداش گوگولی «زندگی با چشمان بسته» و شوهر جان به لب رسیده «هر شب تنهایی» به کنار، زن ها در زندگی شخصیت هایی که بهداد بازی شان می کند چه نقشی دا رند؟ رویا  تیموریان در «کافه ستاره»، افسانه چهره آزاد در «بوتیک» یا همان لیلای «سعادت آباد»؟ فرق عاشقیت بهداد با پورعرب که یک دوره ای شمایل مرد رومانتیک عاشق پیشه را با «عروس» و «آواز تهران» در سینمای ما بازی می کرد زمین تا آسمان است.

ممکن است البته مثل او در «دو روی سکه»، دلش بخواهد عینک دودی بزند. سوار موتور شود و همین طور که باید توی موهایش می پیچد توی شهر بچرخد اما آن وقت ترانه روی صحنه باید «مرد تنها»ی فرهاد باشد،نه چیزی که از غم فراق معشوق می گوید. عاشق ترین نقش بهداد افسر عراقی «روز سوم» است. خداییش می توانید «فواد» فیلم لطیفی را به هیات جوانی به درخت تکیه کرده تصور کنید؟

مثل بیژن امکانیان احساساتی نیست

همه فرق های حامد بهداد با دیگر سوپراستارها

خبر انلاین

باز نشرجامع ترین پورتال ایرانیان berooztarinha.com

 

تعداد صفحات : 1304

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 6516
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 407
  • تعداد اعضا : 1180
  • آی پی امروز : 861
  • آی پی دیروز : 887
  • بازدید امروز : 17,530
  • باردید دیروز : 14,710
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 17,530
  • بازدید ماه : 17,530
  • بازدید سال : 2,008,259
  • بازدید کلی : 8,207,561